خاطرات خواهر شهیدان گلگلون :

سردار شهید محمد منصورکیائی

خاطرات خواهر شهیدان گلگلون :

خاطرات

خواهر شهیدان گلگون:
من احساس می کنم که آنها چقدر خستگی ناپذير بودند. دنيا را برای آسايش نمی خواستند ،يادم هست که سيد محمد با آن چهره مظلومانه اش هميشه می گفت: منطقه جنگی برای من بهشت است .آن را با هيچ جای ديگر عوض نمی کنم او علاقه شديدی به من و بچه هايم داشت .آقا سيد مصطفی هم به اقتضای سن و تحصيلاتش ـ سال آخر مهندسی ـ از لحاظ محبت خيلی عجيب بود و در هنگام تماس با من می گفت :من آمده ام در خدمت شما باشم. همچنين علاقه زيادی به ائمه(ع) داشتند و و فرصتهايش را صرف زيارت می کردند. خيلی با اخلاص بودند طوری رفتار می کرد که کسی متوجه مقام کاری اش نمی شد .يک روز پرسيدم ؟ مصطفی ! تو جبهه چه کار می کنی ؟ گفت : آبجی خاک کفشهای بچه های جبهه را می گيرم .در کنار اخلاصش به حجاب خيلی اهميت می دادند و هميشه متذکر می شدند « فذکر الذکری تنفع المومنين » يادش به خير آنروزی که با چندنفر به منزل آمد. گفتم: چی درست کنم ؟عدس پلو يا کتلت ؟ گفت :اينها چند روز نان کپک زده خوردند يه چيز خوب و مقوی درست کن .
اين روح لطيف حمايت از رزمندگان بزرگ منشی شهيد را می رساند تا آنجا که از کم کاری مسئولين ـ بالاخص در زمان بنی صدر ـ و حضور و رسيدگی کم آنها نسبت به جبهه ها ناراحت بوند .نه تنها شهيد مصطفی بلکه دهها و صدها شهيد چون او ،ايثار و از جان گذشتگی در آنها موج می زد .در نشانه فداکاری مصطفی همين کفايت می کند که حقوق خود را جمع کرد تا صرف رزمندگان کند. يک روز حقوق خود را که حدود 5 هزار تومان بود هندوانه خريد .
يادم هست ماشين توياتا پر از هندوانه بود تا تشنگی رزمندگان را در گرمای شصت درجه برطرف نمايد .وقتی که از نيازهايش می پرسيدم می گفت :روغن و آبليمو و . . . چقدر هم از اين کارش خوشحال بود .
خصيصه های متعالی شهيد هيچگاه فراموشم نمی شود. می گفت : مبادا لباس رنگی بپوشيد که جلب توجه در مقابل نامحرم می شود .
محرمهاو نامحرمها را رعايت کنيد .مطالعه داشته باشيد و اصرار زياد داشت که زن جمهوری اسلام و اين زنان با تقوا بايد اطلاعات دانشگاهی داشته باشند . خيلی خوش خلق بود و با نصيحت های برادرانه اش کوله باری از معنويت را هر بار برای ما هديه می آورد به شوخی بهش می گفتم : هر زمان که تو می آيي ياد برزخ و قبر و قيامت می افتم و با روح عالی خود دعاو تضرع می نمود .
و آخر کلام اين که می گفت : حالا ديگر به اين باور رسيده بودم که اينها قبل از شهادت خود شهيد بودند و خاطره ای که هميشه در ذهنم تداعی می کند و برايم جای هزاران سوال بدون جواب گذاشته بود به پاسخ هايم رسيده بودم ،حيفم می آيد که به شما نگويم .
عزيزی می گفت : آبجی جان من به اين جوانهای آينده می بالم خوشا به حالتان که توی هوای پاک جمهوری اسلامی نفس می کشيد ولی ما که عمرمان در زمان طاغوت گذشت .
يه شب مقر فرماندهی تيپ که در کارخانه نمک مستقر بود به خدمت شهيد گلگون رسيدم ـ هوا در حال تاريک شدن بود ـ وارد سنگر شديم ،تخت کوچکی کنار سنگر که روی آن بی سيم و در کنار بی سيم فانوس روشن بود. وقتی وارد شديم که شهيد گلگون دو زانو نشسته و پشتش به من بود ـ در هر شرايطی دو زانو می نشست ـ خيلی مودب می نشست. يکی از مودب ترين و با ادب ترين و با اخلاق ترين چهره لشکر ويژه 25 کربلا بود .
يکباره برگشت ديد که من هستم سريعاً يک کاغذی را به من نشان داد چشمانش پر از اشک بود ،کاغذی بود که داخل آن هدايای مردمی بود ،در طول جنگ هر کسی به بضاعت خودش هدايايی می فرستاد و داخلش هم يک نوشته ای می گذاشت که اظهارات قلبی خودشان را می نوشتند. جمله هايي همانند : ( کاش ما بند پوتين شما بوديم ـ خاک ريز پای کفشتان بوديم ـ به عنوان يک خدمه در رکاب شما بوديم ـ ) به نظر می رسيد که همان نوع مطالب در آن کاغذ نوشته بود ،اظهار محبت و قدردانی از رزمندگان شده بود. گويا شهيد گلگون وقتی اين تقدير و تشکر را خواند سريع شروع کرد به اشک ريختن و گريه کردن .کاغذ را به من نشان داد و فرمود : برادر ما چگونه می توانيم قدردان اين مردم باشيم ،پاسخ گوی محبت های اين مردم باشيم .
بله شهيد گلگون در برابر تشکر مردم از پشت جبهه اشک می ريزد .اين يعنی عشق خدمت به مردم ،يعنی اخلاص ،يعنی صداقت ،ايثار يعنی فداکاری اونی که 50 يا 60 روز در فاو عمليات والفجر 8 يکبار هم توفيق پيدا نکرد در اهواز زن و بچه هايش را ببيند، اونی که برادرش را هديه کرد و پدر و برادران ديگر او در کنارش می جنگيدند ،اين مرد در برابر تشکر مردم که هدايايی از پشت جبهه فرستادند خودش را بدهکار می دانست .
کجا می شود پيدا کرد نمونه ای از اين خدمتگزاری را که بر گرفته از اخلاص ،تقوا تدين از آگاهی از عشق به اهل بيت از خدا باوری از از دين باوری است کجا می توان پيدا کرد ؟
به راستی که شهيد گلگون اين همه در قلبها ،دلها زنده است به خاطر اينکه انديشه و فکر اينها انديشه ناب عاشورايی بود . پس اين ها فرزندان حضرت زينبند، زينبی که در مجالس يزيد در جواب آن ملعون که گفت :ببينيد که خدا با شما چه کرد ؟ جواب داد :مارايت الا جميلاً .ما جز زيبايي چيز ديگری نديديم .شهيد گلگون فرزند چنين مکتبی هستند. مکتب ناب اسلام که ترسيم و نمود عينی اش در عاشورا تبلور پيدا کرد .آری درست است ما هر چه داريم از شهداست ولی برايم جای سوال است ما می گوييم هر چه داريم از شهداست. عزت مملکت ما ،شرف مملکت ما به برکت خون اين شهداست. شهدايي که حماسه ساز بودند آيا ما هم می توانيم طوری عمل کنيم که بعد از ما نسلهای بعدی هم به ما افتخار کنند؟ خوشا آنان که سبکبالند. ملکوتی شدند و وای به حال ما جا ماندگان که بال پرواز نداريم .خداوند متعال را شاکريم که توفيق همنشينی با اين خانواده مکرم را به ما عنايت فرمود و زيباتر زمانی که ما کلام شيوا و عمل خالصانه شهيدان را الگو و سيار زندگيمان قرار دهيم تا از اين قافله عشق جا نمانيم .



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:

[ سه شنبه 1 دی 1390

] [ ] [ کیان ]

[ ]